چکیده

در این مقاله به مبحث اصل عدم قرینه پرداخته شده است. به خاطر اینکه اصل بحث مربوط به ظهورات است، پس در ابتدا معنی واضحی از اصل ظهور بیان می کنیم، به این معنا که اگر در مراد متکلم شک کردیم طبق سیره عقلا به اصاله الظهور رجوع می کنیم. و هرچه که ظهور ساز باشد اگرچه در کتب و اصول لفظیه نباشد، جزئی از اصل ظهور است. و مناشئ ظهور هستند. اصل عدم قرینه به این معنا است که اگر در مراد متکلم به خاطر احتمال قرینه کردیم بناء بر عدم آن می گذاریم. طبق این معنا بعضی گفته بناء عقلا در کل ظواهر از این اصل نشأت می گیرد؛ و این همان سیره عقلا است. در مقابل عده برعکس این نظریه را قبول دارند. عده ای دیگر اصلا وجود اصلی به نام عدم قرینه را قبول ندارند.

کلمات کلیدی: اصل عدم قرینه ، اصالة الظهور ، سیره عقلا ، ظهور

مقدمه

آیا اصالة الظهور به اصل عدم قرینه باز می گردد؟ اصل نزاع اصولیون در این سؤال است در مورد اصل عدم قرینه. اصالة الظهور و ظهورات جزء پرکاربرد ترین مسائل اصول فقه است به همین جهت اصل عدم قرینه که مربوط به آن است از اهمیت زیادی برخوردار است. چند سؤال اساسی مطرح می شود که ابتدا به آن اشاره شد و ثمره اش این است که اگر اصل ظهور اینچنین باشد، هرجا بخواهیم ظهور جاری کنیم ابتدا باید بتوان اصل عدم قرینه جاری کرد. این مسأله از این جا نشأت گرفته که اصولیون درصدد برآمده اند که بناء و سیره عقلا که باعث شکل گیری اصل ظهور و حجیت ظواهر است، از چه چیزی نشأت گرفته است؟ در جواب اصل عدم قرینه مطر شده است. اما مورد قبول همگان واقع نشده است. پس ضرورت دارد در این مسأله دقت بالایی به کاربرده شود.

این مسأله اصل عدم  قرینه در تمام کتب اصولی دارای بابی اختصاصی است. اما امتیاز این پژوهش این است که ابتدا معنی دقیق از اصالة الظهور بیان شده است؛ چراکه تأثیر بسزایی در نتیجه دارد و نشانگر تناقض ظاهری که در کتب اصولی است می شود. سپس به وسیله این معنی نتیجه بحث روشن می شود.

اصالة عدم اقرینه

مبحث اصالة عدم قرینه در اکثر کتب اصولی بابی به خود اختصاص داده است. اهمیت این مبحث به خاطر این است که مربوط به پرکاربرد ترین مبحث اصول که ظواهر هستند بر می گردد. در واقع مربوط به حجیت ظواهر است. ابتدا معنی اصاله الظهور را روشن می کنیم. زیرا هر معنایی که بکنیم در نتیجه بحث اثر دارد.

معنی واقعی اصاله الظهور

اکثر اصولیون در این مورد می گویند اصاله الظهور در جایی است که بعد از فهمیدن معنای حقیقی کلمات (که از طریق علامات حقیقت و مجاز به دست می آیند) اگر در مراد واقعی متکلم شک کردیم اصاله الظهور به ما می فهماند طبق سیره عقلائیه معنای واقعی همان است که ظاهر کلمات می گویند. در حقیقت همه اصول لفظیه به اصاله ظهور بر می گردند.[1]

نکته ای اینجا نهفته است؛ اینکه اصولیون میگویند همه اصول لفظیه به اصاله الظهور بر می گردد موجب این اشتباه شده است که اصاله الظهور فقط همان اصول لفظیه ای است که در کتب قبل از آن بیان می شود و خود اصاله الظهور یک اصل جدا نیست بلکه جامع آنها است.

اما در بحث حجج می بینیم که اصلا بحثی از حجیت اصول لفظیه نیست و عنوان حجیت ظواهر است.

در واقع منظور اصولیون از اینکه می گویند اصول لفظیه به اصاله الظهور بر می گردد این است که این اصول "مناشئ ظهور" هستند. و اصاله الظهور خلاصه به این نمی شود بلکه طبق مباحث حجیت ظواهر هر چیزی که عرف از ظاهر الفاظ بفهمد داخل در باب اصاله الظهور است اگرچه جزء اصول دیگر لفظیه مثل اصاله الحقیقه و.. نباشد.

مثلا حتی اگر جایی مجاز با قرینه آمد در مورد آن مجاز هم اصاله الظهور جاری میشود. زیرا ظهور کلام در این معنی است.

مناشئ ظهور

کمی قبل تر به این عنوان اشاره کردیم. در کتب متاخرین بعضا این عنوان آورده شده است.[2] اما در گذشته این عنوان به خصوص نبوده ولی به معنای آن اشاره شده است.[3]

پس همانطور که اشاره شد ظهوراتی که عرف جامعه از کلام می فهمند حجت هستند و این فهم عرف قطعا دارای منشأ هایی است که از جمله آنها وضع است که با تبادر و... فهمیده می شود یا قرینه عامه مثل مقدمات حکمت دلالت های تنبیه و اشاره و... و چیز های بسیار دیگر که باعث می شود یک کلام در معنایی ظهور پیدا کند.

این بحث بسیار مفصل است و ما فقط برای روشن شدن محل بحث خود قول صحیح را بیان کردیم و ثمره آن در نتیجه بحث مشخص خواهد شد.

معنی اصالة عدم قرینه

این اصل بیان کننده این است که وقتی متکلم (شارع) کلامی می گوید و ما معنی آن الفاظ به کار برده شده در جمله را می دانیم، ولی در مراد متکلم شک داریم؛ این قاعده اثبات می کند که مراد متکلم تا زمانی که قرینه نیامده است، همان معانی الفاظ است.

محل نزاع

در باب حجیت ظواهر اکثر اصولیون بر این متفق هستند که دلیل اصلی بر حجیت ظواهر بناء عقلاء است.[4] به این صورت که عقلا در محاورات عرفیه طبق همین ظواهر عمل می کنند.

این سؤال پیش می آید که این فعل عقلا از چه چیزی نشأت می گیرد؟

بعض اصولیون برای جواب به این سؤال خواسته اند تا یک دلیل نسبتا عقلی بیان کنند که این سیره عقلائیه دارای پشتوانه عقلی باشد؛ آن دلیل اصل عدم قرینه است.

واضح است که منظور از این اصل استصحاب نیست زیرا اولا مربوط به اینجا نیست دوما در اینجا از قبل بر مراد متکلم یقینی نیست پس شک به صورت بدوی است.

وجه عقلی که منظور است شاید این باشد که، متکلم حکیم عقلا قبیح است لفظی را بیاورد و بدون قرینه معنایی دیگر از آن اراده کند. پس در جایی که قرینه نیامده است، مولای حکیم معنای دیگری قصد نکرده است. این وجه در کلام شیخ انصاری به آن اشاره شده است.[5]

اما در مورد اینکه آیا واقعا مبنای عقلا در ظهورات این باشد، بین علماء اصول اختلاف شده است.

اقوال

شیخ انصاری

تمام اصولی که در تشخیص اراده متکلم استفاده می شوند مانند: اصالة الحقیقه و اصالة العموم و اصالة الاطلاق و.. به اصل عدم قرینه بر می گردند.[6]

به عنوان مثال در جریان اصاله الحقیقه بر می گردد به اینکه اصل عدم وجود قرینه مجاز است و معنای حقیقی مراد است. یا در اصاله العموم بر می گردد به اینکه اصل عدم وجود مخصص است و عموم از دلیل برداشت می شود.

علت: خود مرحوم شیخ علتی ذکر نکرده اند اما دیگران طبق مبنای ایشان دلیل آن را به اینصورت ذکر کرده اند که همه اصول وجودی به اصول عدمیه باز می گردند.

یعنی در اصل نزد عقلا دو اعتبار است یکی حجیت ظواهر و دیگری عدم اعتنا به احتمال قرینه که اعتبار دوم باعث می شود که اعتبار اول به وجود بیاید.[7]

ثمره این قول این است که هرجا بخواهیم ظهوری از کلام برداشت کنیم باید ابتدا توجه کنیم که آیا اصل عدم قرینه را می توان در آن اجرا کنیم یا نمی توانیم. اگر معنای مقصود از طریق اصل عدم قرینه به دست نیاید ظهور و حجیت ندارد؛ اما اگر از طریق اصل عدم قرینه فهمیده شود حجت دارد.

 

آخوند خراسانی

ایشان مبنای شیخ در مورد رجوع اصول وجودی به عدمی را قبول ندارند و برعکس آن را معتقد هستند.

کلام ایشان به این صورت است که اگر ظهور کلام با قطع ثابت شد که در بین عرف این معنا را دارد طبق همان است. اما اگر احتمال قرینه وجود داشت؛ اصل این است که قرینه ای نیست به این صورت که بنا می گذاریم بر مبنایی که اگر این قرینه نبود ظاهر کلام آن معنا بود. نه اینکه بنا بگذاریم بر عدم قرینه سپس به وسیله آن به ظهور کلام برسیم.[8]

یعنی اصل ظهور است و اصل عدم قرینه به آن بازمی گردد.

محقق اصفهانی

طبق ظاهر کلام ایشان اصلی به معنای عدم قرینه وجود ندارد. واصلا نزاع در این که اصول وجودی به عدمی بر می گردند یا نه نیست.

ایشان می فرمایند نه قول شیخ انصاری که اصول وجودی به عدمی بر میگردد صحیح است؛ نه قول آخوند خراسانی که اصول عدمی به اصل ظهور بر می گردد.

دلیل اصلی حجیت ظواهر بناء عملی عقلا و عرف است. و طریقه فهمیدن ظهور هم همان عرف و عقلا هستند.

طبق بناء عقلا در ظواهر ملاک کشف واقع است پس اگر چیزی که کشف آن قوی تر از ظاهر باشد باید طبق آن عمل کرد مثلا در جایی که قرینه باشد و اگر نبود ظاهر را اخذ می کنیم.

سپس می فرمایند اینکه می گوییم اصل عدم قرینه است؛ ابتدا به ذهن می رسد که بناء می گذاریم بر عدم احتمال که اشتباه است؛ چراکه احتمال وجود دارد، بلکه منظور این است که احتمال وجود قرینه، مانع از ظهور و کشف نمی شود.

طبق این بیانات روشن شد که چیزی که کشف او از ظهور قوی تر باشد، مانع از ظهور می شود. و اگر اقوی باشد باید طبق آن عمل کنیم به خاطر عرف و بناء عقلا که سیره عملی آنها به این صورت است.

پس اصل عدم قرینه که می گوید بناء عقلا بر این است که به احتمال قرینه اعتنا نمی کنند اشتباه است. زیرا عقلا چنین بنایی ندارند، بلکه وقتی احتمال است هیچ مبنایی نسبت به اعتنا و عدم اعتنا به قرینه نیست. تنها بناء عقلا بر این است که بر ظهور کلام موجود اخذ کنند و وقتی بناء دیگری نباشد، ظهور حجت می شود.

پس ما ظاهر را اخذ می کنیم به خاطر اینکه بر این تبعیت دلیل داریم. احتمال قرینه را هم طرد می کنیم چراکه دلیلی بر آن نیست. نه اینکه دلیل داریم که احتمالی نیست.[9]

مرحوم مظفر

مرحوم مظفر ابتدا به صورت استقرائی مواردی را که احتمال جریان اصل عدم قرینه در آنها است را می شمارند و بررسی می کنند که در این موارد، اصل ظهور می آید یا قرینه می آید؟

نظرمختار ایشان تکمیل کننده نظر مرحوم اصفهانی است. طبق کلام ایشان اصل عدم قرینه عبارة اخری از اصاله الظهور است.

ایشان می فرمایند وقتی احتمال اراده خلاف ظاهر کنیم دو صورت دارد:

اول: احتمال خلاف ظاهر می دهد و یقین دارد که قطعا متکلم قرینه برای آن نیاورده است.

در این صورت اصل عدم قرینه سالبه به انتفاء موضوع است؛ چراکه احتمالی برای وجودش نیست وقطع به عدم آن داریم.

دوم: احتمال خلاف ظاهر بدهیم به خاطر اینکه احتمال دارد قرینه ای باشد که بر ما پوشیده است.

 

 

اگر اصل عدم قرینه ای باشد معنی آن این است که وجود قرینه را نفی کنیم؛ نفی احتمال قرینه همان بناء گذاشتن بر اصالة الظهور است.

پس در این صورت دوم هم اصل عدم قرینه جاری نیست زیرا ما احتمال می دهیم و وجود نداشت که نفیش کنیم. در این صورت هم موضوع اصل عدم قرینه وجود نداشت پس سالبه به انتفاء موضوع شد.

تا اینجا مرحوم مظفر معنای جدیدی از اصل عدم قرینه بیان کردند که اصل عدم قرینه ربطی به احتمال ندارد بلکه اگر بخواهد جاری شود زمانی است که قرینه وجود داشته باشد.

در ادامه ایشان در بیان اینکه ما به چه صورت احتمال قرینه را ملغی می کنیم، می فرمایند:‌ معنی اینکه ما احتمال قرینه را ملغی می کنیم این است که ظهور برای ما حجت شده است، پس مانند نص و دلیل قطعی است، و همانطور که دلیل قطعی احتمال خلاف ندارد پس ظهور هم احتمال خلافی درش نیست.

پس اصول متعدد در نزد عقلا نیست که بر هم مقدم باشند.[10]

قسمت های مورد نیاز متن أصول الفقه ج‏3، ص: 157

قول مختار و نتیجه

طبق مقدمه ای که ابتدای بحث در مورد مناشئ ظهور بیان شد، طبق معنی که اصولیون غیر از مرحوم مظفر برای اصل عدم قرینه کرده اند، این اصل یک نوع منشأ برای اصالة الظهور می باشد.

یعنی عرف با اتکا به این منشأ ظهور کلام را جاری می کند مثل زمانی که اتکا به تبادر می کند تا معنای موضوع له را بفهمد. در اصل همه این مناشئ باهم دیگر ظهور کلام را می سازند که به مجموع آنها اصاله الظهور می گویند و این مجموعه یک اصل عقلائی است. نه اینکه هرکدام یک اصل باشند(قول آخوند)؛ بلکه تک تک برای تشکیل اصل عقلائی اصالة الظهور منشأ می شوند.

اما طبق معنایی که مرحوم مظفر از اصل عدم قرینه کردند، این معنی نوعی خروج از محل نزاع است. البته در ادامه ایشان هم به قول مختاری که در این مقاله اخذ شد کردند و ما قول ایشان را واضح و مبین تر کردیم.

 

[1] - اصول الفقه مظفر ج1 ص76

[2] - تهذیب الأصول، ج‏2، ص: 79

[3] - قلائد الفرائد، ج‏1، ص: 310 ، دروس فی علم الأصول ، ج‏5، ص: 138 و موارد زیادی که خیلی مجمل بودند به همین خاطر اشاره نشد

 

[4] - اصول الفقه مظفر ج3 ص153

[5] - فرائد الاصول، ج‏1، ص: 54

[6] - همان

[7] - نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج‏3، ص: 180

[8] - کفایة الأصول ( طبع آل البیت )، ص: 286

[9] - نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج‏3، ص: 180

[10] - أصول الفقه ج‏3، ص: 157